[][][]... کلبه چوبی ...[][][]

  پرسیدم:
  چرا گریه می کنی ؟
  گفت :
  دلم گرفته تحمل نا مهربونی ها رو ندارم .
  گفتم:
  ولی زندگی برا من قشنگه ،
  سختی هامو یه پیام از طرف خدا می دونم ،
  دردامو هیچ وقت بزرگ نمی دونم ،
  از هر فرصتی برا شادی و خنده و خوشی استفاده می کنم ،
  دلم پره از امید ، مگه دیروز که این همه غصه خوردی امروز اتفاقی افتاد ؟
  ولی لذت شادی و دلخوشی من سالهاست که با منه .
  نفس عمیقی کشید و گفت :
  اشتباه می کنی ، زندگی فقط خنده نیست ،
  خیلی موقع ها باید گریه کرد تا معنی خنده رو فهمید ،
  درک شادی بدون غصه ممکن نیست ،
  باید معنی شب رو درک کنی تا روز رو با تمام وجودت احساس کنی ،
  زندگی نصفش خنده است و نصفش غم و ...

  نگاهی به قیافه من کرد و بلند شد و رفت .
  و من ساعتها درباره حرفش فکر کردم ...
  و در آخر به طرز فکرش خندیدم !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت11:44توسط mahsa & morvarid‏ | |