نيمکت خاطره ها

[][][]... کلبه چوبی ...[][][]

 
 

از کنار نيمکت خاطره ها ميگذرم

 

سکوت مي نوازد

 

و درخت شاهد باران عشقم

 

با ترانه باد مي خواند

 

دستم گم کرده راهش را

 

بي جهت در جيبم مي خزد

 


 

پاهايم سنگين اند

 

بار غمي به دوش دارم

 

با هر گامم

 

زير پاهايم صداي خش خش رنج پاييز را ميشنوم

 

و اشک هايم را پشت سر مي گذارم

 


 

در بدنم جريان دارد حضورش

 

اما با چشمم چيزي جز فاصله نيست

 

با خودم مي گويم

 

به کجا مي روم

 

آن چه اينجا مي جويم چيست؟

 

در فکر هستم

 

من و او اينجا و ناگهان

 

با هق هقم ديگر نواختني نيست

 


 

هوا سرد است تنها ميگريم

 

به ياد شبي که با او خنديدم

 

آه من در کنار او و حضورش

 

عاشقانه زير باران رقصيدم

 

و عطر نابش را بوييدم

 

خنديدم...

 

از غم چشمهايش رنجيدم...

 

همه را پوستم گواه مي دهد...

 


 

عاشقانه،بي ترس،بي لرز

 

زير بوسه هاي آسمان

 

دست هايم را گرفت

 

محو گرماي وجودش بودم که

 

در دلم عشقي جاويدان را نوشت

 


 

جلوي اين نيمکت

 

به درخت شاهد چشم مي دوزم

 

تنهايم  اما امروز...

 

تکرار ميکنم بودنش را

 

و از نبودنش اين جا تنها مي سوزم

 


 

باد سردي مي وزد

 

دست هايم گم مي شوند در جيبم

 

تنها به تنهايش و تنهاييم مي انديشم

 

چشم هاي خيسم را مي بندم.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت10:37توسط mahsa & morvarid‏ | |