[][][]... کلبه چوبی ...[][][]


از غم خبری نبود اگر عشق نبود

  دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

          بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود

               این دایره ی کبود اگر عشق نبود

                            از آینه ها غبار خاموشی را

                              عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

                                       در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است

                                         از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

                                                     بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

                                                           دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

                                                                       از دست تو در این همه سرگردانی

                                                                                تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

قیصرامین پور

+نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:28توسط mahsa & morvarid‏ | |


 

درجلسه امتحان عشق

 

!!!من مانده ام ویک برگه ی سفید

 

 

یک دنیاحرف ناگفتنی

 

 

....یک بغل تنهایی ودلتنگی

 

 

درد دل من دراین کاغذکوچولوجانمیشد

 

 

...دراین سکوت بغض الود

 

 

!!!قطره کوچک هوس سرسره بازی میکند

 

 

وبرگه ی سفیدم

 

 

!!!عاشقانه قطره رادراغوش میگرفت

 

 

...عشق تونوشتنی نیست

 

 

دربرگه ام کناره ان قطره

 

 

!!!یک قلب کوچک میکشم

 

 

 

 

وقت تمام است

 

 

....برگه هابالا....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:12توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

آدماي دلتنگ...
وقتايي که خيلي بهشون خوش ميگذره و ميخندن
يهو سرشون رو برميگردونن اونوری
يکم ثابت ميشن
 يواش يواش چشماشون پر اشک ميشه ..! 

 

 

 ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

 

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم ها راکم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است…
پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی…

 

 

 ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

 

قرارمان...

همان جای همیشگی

فقط این بار

تو هم بیا...!!!

 

 

 ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

 

اي کاش تنها يک نفر هم در اين دنيا مرا ياري کند ...

اي کاش ميتوانستم با کسي درد و دل کنم ...

تا بگويم که

خسته تر از آنم که زندگي کنم !!!

 

 ˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ●•٠·˙

+نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:2توسط mahsa & morvarid‏ | |


برگ درختها هم عاشق میشوند

 

عاشق باد پاییز

 

عاشق باد میشوند ودر انتظار مرگ خود میرقصند.

میبینی چه عاشقانه عاشق مرگ خود میشوند.

پرنده ام رفت .....

برگها آرام آرام از خانه پرواز میکنند

وبه سوی مرگ سرازیر میشوند

چک چک ناودان رسیدن باران را جشن میگیرد

ابرها دست به دست هم امدند تا جان دهند به زمین مرده.

برگها میمیرند ،ابرها میگریند، زمین می نوشد ومیخندد

آخه این چه رسمیست...

+نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:1توسط mahsa & morvarid‏ | |

شب بود و هوای مه گرفته و گیتار

سیم های خسته نت های آبی و باز گیتار

شب ها به یاد تو آتش ها سوزاندم

صدایم را خدا شنید ولی نه انگار گیتار

آسمان تاریک سیم های ناکوک دلی تنگ

من ماندم و قطر های اشک روی گیتار

چقدر کوک کردم این ساز ناکوک را

 کوک نشد که هیچ بدتر شد گیتار

ترانه هایم تنها مال تو بود می فهمی

نه نمی فهمد کسی حرفم را به جز او گیتار

چه شب ها به وسوسه رفتن نخواندم

نه این وسوسه تنها یک ترانه بود با گیتار

چه روز های ورق نزدم نت ها را

آری جای پنچم ماند روی دسته گیتار

و اینک باز کوچه باریک و دلی تنگ

و نت می و سل و یک کشش تیز گیتار

جان من جان خسته بود به دادم برس

مگر فریاد رسی هست جز تو گیتار ؟؟!

چند سالیست که با این ساز تنهایم

و هر سال می خوانم سال سال را با گیتار

وچقدر پیر خسته شدست این هوا

گرچه نو می شود به ترانه ای گیتار

چفدر قدم زدم در گوچه های تنهایی

قدم هایی شبیه گام در گیتار

و چقدر اشک ریختم پای این ساز

و اینکه هوای گریه دارم را بزن ای گیتار

چقدر پای کوبی کردم برای ماندن زمان

و نماند ،کجا رفت ؟رفت از دستم نت های گیتار

چقدر از دو به چهار از چهار به دو نپریدم

پس چه شد صدای ضربات من بر گیتار

و هر بار خسته میشدم تنها کافی بود

بر غضب فرو بیاورم فشاری بر گیتار

و هیچ صدای نیست و این سکوت است

وآری دلم تنگ شد دوباره بزن گیتار

و هنوز جای نگاه های عاشقت

روی دلم ماندست ولی نه ، روی گیتار  

چقدر  گذشت از اول تمرین پرده آخر است

 و اینک تمام شد نمایش من با گیتار

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:38توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت
نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش
جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:36توسط mahsa & morvarid‏ | |


خدایا...
به خاطر تمام چیزهایی که دادی،
ندادی،
دادی پس گرفتی،
ندادی بعدا دادی،
ندادی بعدا می خوای بدی،
دادی بعدا می خوای پس بگیری،
داده بودی و پس گرفته بودی،
اگه بدی پس می گیری،
پس گرفتی دادی،
پس گرفتی بعدا می خوای بدی،
اگه می دادی پس می گرفتی،
نداده بودی فکر می کردیم دادی و پس گرفتی،
خلاصه خداجون سرتو درد نیارم
به خاطر همه شکر

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:45توسط mahsa & morvarid‏ | |

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :

پدر تنها قهرمان بود



عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد


بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود



بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند



تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند



تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود



و معنای خداحافـظ، تا فردا بود

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:44توسط mahsa & morvarid‏ | |

دلـــــمــــ ،
یڪ ڪوچـــهـِ مـےخـــواهد ،
بـے بن بستـــــ …
و یڪـ خـــدا
ڪهـِ با ـهمـ ڪمــــے راه برویــــمـ. ...

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:44توسط mahsa & morvarid‏ | |

تمام زیبایی افکارم

تنها

به خیال توست

که چونان دلنوشته ای

بر روی این صفحه نه چندان مجازی

برای بعد از مرگم

برایت به یادگاری میگذارم

تا شاید روزی

آن ها را بخوانی

نگرانم نباش

تنها دلخوشم به همین خیالات

هر چند واهی!
 

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت18:35توسط mahsa & morvarid‏ | |

خوب است که

وقتی نفست بالا نمی آید

کسی حرفهای بغض شده در گلویت را

جایی نوشته باشد....


http://up98.org/upload/server1/02/j/ze8o72n2248qe0vgw38p.jpg

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت18:30توسط mahsa & morvarid‏ | |

 هـمـه چـیـز دسـت بـه دسـت هـم مـیـدن
        تـا تــو را غـرق در خـآطـراتــَت کـنـن
        یـه آهـنـگ پـیـشـواز
        دو خـط شـعـر
        کـمـی هـوای بـهـاری 
        یـک وجـب پـیـاده رو
        یه جاده خلوت تو حوالی خونتون
        دوکـلـمـه حـرف
        بـوی یـه عَـطـر خـــاص...
 هـمـه و هـمـه کـافـیـه بـرای ایـنـکـه،
 تــو چـنـد سـاعـت وسـط اتاقت دراز بـکـشـی 
 و خـیـره بـشـی بـه سـقـف!یــک آه بلند بکـِشی 
 و توی دلت بــِگی: سلامتی خودم و این هـَمه صبرم 
 و صـدای بـآرون بشه آرامـش دهـنـده تـریـن آهـنـگ اون روزت!!!

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:22توسط mahsa & morvarid‏ | |

کاش عشق را از پلک های خود می آموختیم...

 

پلک هایی که تا وقتی خوندر رگ هایشان جاری است،

 

هردم برهم بوسه می زنند

 

 پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب

 

برای در آغوش کشیدن هم لحظه شماری می کنند

 

پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم نمی توانند

 

دوری از یکدیگر را تاب بیاورند پلک هایی که

 

در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر جان می دهند

عشق را باید از آن ها آموخت!...

 

                                                              

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:21توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

این روزها پسر های شهر افتخارشان دوست دختر با موی بلوند داشتن است !


یادش به خیر روزی پاکی افتخار بود نه رنگ مو !

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:17توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

 

 

عارفی را دیدند مشعلی و جام آب در دست!!

 

پرسیدند کجا می روی؟؟؟

 

گفت: می روم با این آتش، بهشت را بسوزانم،

 

و با این آب، جهنم را خاموش کنم؛

 

تا مردم خدا را فقط به خاطر عــشــق به او بپرستند؛

 

نه به خاطر عیاشی در بهشت و ترس از جهنم!!!

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:16توسط mahsa & morvarid‏ | |

 توی تنهاییام غرق بودم و به این فکر میکردم که چه دنیای نامردیه و همه دورت می زنن و نمیشه به هیچکی اعتمادکرد.

به خودم گفتم بی خیال بابا ما رو زمینی زندگی می کنیم که روزی 1 بار خودشو دور میزنه... پس نمیشه از هیشکی گله داشت......

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:14توسط mahsa & morvarid‏ | |

صبر کنید تا برگردم

 

 یه روز ۳ تا لاک پشت میرن سفر و با خودشون چند تا نوشابه هم ورمی دارن تا وقتی رسیدن بخورن.

 

۲۵ سال طول می کشه تا برسن. وقتی میرسن یادشون میفته که با خودشون استکان نبردن. یکیشون داوطلب میشه که بره استکانا رو بیاره ولی میگه باید قول بدین که تنهایی نخورین ها. دوستاشم قول میدن که نخورن.

یه ۵۰ سالی می گذره دوستاش میگن بابا این نیومد بیا نوشابه ها رو بخوریم. تا درنوشابه رو باز می کنن یهو لاک پشته از لای سنگها میاد بیرون میگه نامردا! نگفتم اگه برم می خورین؟!

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:13توسط mahsa & morvarid‏ | |

چشمك رابطه دو چشم با هم


 

 آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟

 

هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند

 

با هم مژه میزنند

 

با هم حرکت میکنند

 

با هم اشک میریزنند

 

باهم می بینند

 

با هم می خوابند

 

با ارتباط عمیق با هم شراکت دارند

 

ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه !

 

 

 

 

 

نتیجه اخلاقی قضیه:

زنها توانائی قطع هر ارتباطی را دارند !

چشمك رابطه دو چشم با هم

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت15:9توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم

 

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:26توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي همين 10 تا بود از بابا بستني که مي خوا ستم10 مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنيا همين 10 تا بود و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره نهايت دوست داشتن چندتاست ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي

 

 

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:26توسط mahsa & morvarid‏ | |

 
 



 

با پول میشه خانه خرید اما آشیانه نه،

رختخواب خرید ولی خواب نه

ساعت خرید ولی زمان نه،

می توان مقام خرید ولی احترام نه،

می توان کتاب خرید ولی دانش نه،

دارو خرید ولی سلامتی نه،

خانه خرید ولی زندگی نه ،

و بالاخره

می توان قلب خرید، ولی عشق را نه

 

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:24توسط mahsa & morvarid‏ | |

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 19 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:12توسط mahsa & morvarid‏ | |


 

غروب پاییز   برگهای ریز ریز   در انتظار یک عزیز

 

 

سالهاست که نشسته ام

 

 

   اشــک هـایـــم  جــاریــســت    ابرها به احــتـرام مــن نمـــی بـــارنــد

 

 

    آواز غمناک بر زیر لب دارم       قناری ها هم به احترام من نمی خوانند

 

 

تنها یادگار من از او قاب عکسی از روی زیبای اوست

 

 

زمزمه های گـوش مــن صـدای پـاک و بــی ریا اوست

 

 

دل تــا ابـد در انـتــظــــار نـگــاه مـســـتــانــه ی اوست

 

 

از او شعر مینویسم امــا شــعر ناتوان از وصف اوست

 

 

وقتی که او بار سفر بست

 

 

دل عاشق خود را از من کند و به خاک پیوست !

آری، تا زنده ام در انتظارم ، انتظاری بی پایان

+نوشته شده در جمعه 19 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:11توسط mahsa & morvarid‏ | |

عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا بینی عشق را ایینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا نگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشیدوار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود

+نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:21توسط mahsa & morvarid‏ | |

كاش ميشد پرنده بوديم توي دست آسمون
تا براي هم مي ساختيم از پَرامون آشيون
من براي تو ميساختم سقفي از بال و پرم
تو ميزاشتي عاشقونه پرت رو زير سرم
واي اگه پرنده بوديم تو رو با خودم مي بردم
وقتي با تو مي پريدم آسمون كم مياوردم
نميذاشتم شوق پرواز تو دلامون بره از ياد
تو رو با خودم ميبردم جايي كه نباشه صيّاد
تو فقط بايد بموني اي پناهِ آخر من
تا كه پرپر نشه بي تو همه ي بال و پر من
كاش ميشد پرنده بوديم توي دست آسمون
تا براي هم مي ساختيم از پَرامون آشيون
من براي تو ميساختم سقفي از بال و پرم
تو ميزاشتي عاشقونه پرت رو زير سرم
واي نگو اين فقط يه خوابه ، من و تو پرنده نيستيم
وقتي همديگرو داريم نگو ما برنده نيستيم
ما ميتونيم از محبّت با هم آسمون بسازيم
حتي با دستاي خالي با هم آشيون بسازيم 

+نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:19توسط mahsa & morvarid‏ | |

اگه زندگیم در یه کاسه آب خلاصه می‌شد
اونو بدرقه راهت می‌کردم . . .

.

.

.

دوست دارم بدانم!
دوست داشتن را چگونه دوست داری؟
تا دوستت بدارم آنگونه که تو دوست داری . . . 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:17توسط mahsa & morvarid‏ | |


یه روز تو زندگیم بودی ، همین جا روبروم بودی
اما آرزوم نبودی...

 

 

فک میکردم از آسمون ، باید بیاد یه روزی اون
تا آرزوم بشه تموم!

 

یه اشتباهی کردم و دل تو رو شکستم و
نمی بخشم خودم و

 

حالا پشیمون شدم و می خوام تو باشی پیشم و
حق داری که نبخشی...

 

شرمندتم که ستاره داشتم و دنبال اون می گشتم و شاکی از این بودم
که من ستاره ای ندارم

 

ستاره بود تو مشتم و تکیه می داد به پشتم و احساسش و میکشتم و

احســـاست و میکشتم....

+نوشته شده در چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:,ساعت10:57توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

سلام

این پست بخاطردوست عزیزم

                   ارزو

گذاشتم .

میدونم که خیلی خیلی خیلی خیلی....

اقا جومونگ یا

 همون سونگ ایل گوک دوس داره

حتی بیشترمن

اینم یه بیوگرافی ازایشون

 

سونگ ایل گوک فارغ التحصیل رشته فیلم و تئاتر از دانشگاه چئونگ جو می باشد. او نوۀ کیم دو هان ( پسر فرماندۀ جنبش استقلال کره در ابتدای سده ۱۹۰۰ میلادی – کیم جو جین) و پسر کیم ایول دونگ بازیگر کره ای است. در ۱۵ مارس ۲۰۰۸ او با یک قاضی دادگستری اهل بوسان ازدواج کرد. جشن عروسی آنها در هتل شرایتون واکرهیل سئول برگزار شد.

حرفه : بازیگر و مدل

تاریخ تولد : ۱ اکتبر ۱۹۷۱

محل تولد : کره جنوبی

سن : ۳۶ سال

ماه ایرانی : مهر

گروه خونی :A

قد : ۱۸۵ سانتیمتر

وزن : ۸۰ کیلو

محل تحصیل: دانشگاه Cheongju

علایق : گلف ، شنا ، اسکی ، دوچرخه سواری کوهستانی ، شمشیر بازی.

واینم چندتاعکس

          

         

   

         

    

                              

+نوشته شده در دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:54توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

خانه خراب تو شدم، به سوی من روانه شــو

 

سجده به عشقت میزنم، منجی جاودانه شو

 

ای کوه پر غـــرور من، سنگ صبـــور تو منــــم

 

ای لحظه ساز عاشقی، عاشــــق با تو بودنم

 

روشن ترین ستاره ام،میخواهمت میخواهمت

 

تو ماندگاری در دلـــم ، میـــدانمت میـــدانمت

 

ای همــه ی  وجــود من ، نبــود تـو  نبــود من

+نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت17:46توسط mahsa & morvarid‏ | |

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
میگم وای چقدر سرده
میام دستاتو میگیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
یه
وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
فقط تو فکر
این عشقم تو فکر بودن با هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
محاله پیش من باشی برم
سرگرم کاری شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارم
روزاییکه
حواسم نیست بگم خیلی دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی هــــــــــــــــــــــــــــــــــا داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خـــــــــــــــود ازاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیــــــــــــــــاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجـــــــــــــــا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر بـــــــــــــــــــــــــــرف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حــــــــــــــــــــــــرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود ازاری

+نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت17:44توسط mahsa & morvarid‏ | |

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

+نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت17:43توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

 خوب می دونم که دوست داری،عشقت پنهون بمونه

 
قلب منم خوب بلده، قصه ی پنهون بخونه
 
یادت می یاد چه بی هوا تو قلب من قدم زدی
 
یادت باشه که قلبت به هیچ کی غیر من ندی
 
دلم می خواد یه بار دیگه بهم بگی دوسم داری
 
قول بدی تا ابد باشی،هیچ جوری تنهام نذاری
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت16:12توسط mahsa & morvarid‏ | |

 
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم


بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد

 

+نوشته شده در شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:24توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

كاش روياهايمان يك روز حقيقت ميشدند

 

 

تنگناي سينه ها دشت محبت ميشدند

 

 

سادگي مهرو وفا قانون انسان بودن است

 

 

كاش قانون هايمان يك دم رعايت ميشدند

 

 

گاهي از غمها ميشود ويران دلم

 

كاش غمها مردانه قسمت ميشدند

نایت اسکین

 

من عطر ياس خوشبو ندارم

 

درباغ رويا شب بو ندارم

 

قايق زياد است اما براي

 

به تو رسيدن پارو ندارم

 

به تو رسيدن شايد طلسم است

من هم چراغ جادو ندارم 

???  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang

 

+نوشته شده در شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:2توسط mahsa & morvarid‏ | |


 


 

چه كسي مي گويدگراني شده است؟

 

 

 

 

 

 

 

دوره ي ارزانيست!دل ربودن ارزان..


 

 

 

دل شكستن ارزان... دوستي ارزان...

 

 

 

 

 

 

دشمني ها ارزان... چه شرافت ارزان!

 

 

 

 

 

 

 

 

آبرو قيمت يك تكه نان!

 

 

 

 

 

ودروغ از همه چيزارزانتر...!


 

 

 

 

قيمت عشق هاچقدر كم شده است!

 

 

 

 

 

 

كمتر از آب روان...!


وچه تخميني خورده است قيمت هر انسان!!!

 

 

هيچ كس تنهائيم را حس نكرد

 

بركه طوفانيم راحس نكرد

 

اوكه سامان غزل هايم از اوست

بي سرو سامانيم را حس نكرد

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:1توسط mahsa & morvarid‏ | |

گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم

گفتی اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم

گفتی من بجز تو به كسی فكر نمی كنم، گفتم اتفاقا من به خيلی ها فكر می كنم

گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری

گفتی اگه بری با يكی ديگه من خودمو می كشم، گفتم اما اگه تو بری با يكی ديگه، من فقط دلم

 

ميخواد طرف رو خفه كنم

 

گفتی... گفتم...

حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه!

فرق ما اينه كه:

تو دروغ گفتی ، من راستشو



+نوشته شده در شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:8توسط mahsa & morvarid‏ | |


هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و

 

 

 

 

آشنایی ، شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ،

 

 

 

 

فکر جدایی ، شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی

 

 

 

 

اعتنایی

 

 

 

، شهر هفتم : اشک ، آه ، "تنهایی"

+نوشته شده در شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:3توسط mahsa & morvarid‏ | |


 

مرا دیوانه نامیدند...

 

 

به جرم دلدادگیهایم

 

 

به حکم سادگیهایم

 

 

مرا نشان یکدیگر دادند و خندیدند!!!

 

 

مرا بیمار دانستند...

 

 

برای صداقت در حمایتهایم

 

 

نجابت در رفاقتهایم

 

 

نسخه تزویر را برایم تجویز کردند!!!

 

 

مرا کُشتند و با دست خود برایم چالهای کَندند...

 

 

به عمق زخمهایم

 

 

به طول خستگیهایم

 

 

یوسف را در چاه انداختند و تیره پوشیدند!!!

 

 

منِ بیمارِ دیوانه٬نمیخواهم رهایی را از چاه تنهایی...

که مردن در این اعماق تاریکی٬به از با آدمکها زیستن در باغ رویایی...

+نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت17:37توسط mahsa & morvarid‏ | |

روی تخته سیاه چشمان من نوشتی دوستت دارم

وجمله ی تو روی تخته سیاه جان گرفت

و به پرستش رسید

و پرستش اوج یافت و به اشک تبدیل شد...

و اشک جاری شد و تو چون

توان دیدن اشکم را نداشتی صورت ات را برگرداندی

من در این فکرم که گناه تو نیست که از من دوری...

آخر اهورایی را با آدم زمینی چه کار؟

عادت توست که دست نیافتنی باشی و دور از دسترس

چرا که همیشه چیزهای قیمتی نیازمند مراقبتند...

با دست گرم ات اشک هایم را پاک می کنی...

و نمی دانی که با حرارت دست ات حتی می توانی

دریای پر تلاطم وجودم را تبخیر کنی...

وهمچنان نمی دانی که چقدر از عشق لبریزم...

و نمی دانی که بی تو هیچ هم نیستم...

حتی هیچ !!!

وقتی نباشی...وقتی طرح صورتت

آهنگ صدات...احساست...یادت...روبرویم نباشد

وقتی تو حتی خیال هم نباشی...باور کن

باورکن...حتی آن زمان هم می توانم روی آب

نقاشیت کنم.

چون می دانم دوست داشتن تو معجزه ی قلب من است

+نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:44توسط mahsa & morvarid‏ | |

زنـدگي جيره ي ناچيزي ست

 

مثل يك فنجان چاي

 

 و كنارش عشــق

 

مثل يك حبه ی قند

 

 زندگي را با عشــق نوش جان بايد كرد ... !

+نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:30توسط mahsa & morvarid‏ | |