[][][]... کلبه چوبی ...[][][]

علت بیخوابی ام را چگونه بگویم؟؟

 

وقتی یاد تو...

 

از سقف اتاقم چکه میکند....

+نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت19:47توسط mahsa & morvarid‏ | |

 می سپارمت به خدا ...


خدایی که هیچ وقت نخواست تورا به من بسپارد...

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت18:10توسط mahsa & morvarid‏ | |

 تــو میگذری....

 

زمان میــگـــــذرد !...

چه كنم با دلــــی كه از تو

توان گذشتنش نیست !  ♥ ♥ ♥ 
 
 

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت18:3توسط mahsa & morvarid‏ | |

http://msaberi.persiangig.com/image/%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%A8.gif

وقتی که دور از همگان،
بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی،
معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست...

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت17:57توسط mahsa & morvarid‏ | |

http://asheganeh.ir/wp-content/uploads/asheganeh8-295x300.jpg

زندگی سه چیزش خوبه ،

 

ندونی و دعات کنن ،

 

نبینی و نگات کنن ،

 

نباشی و یادتت کنن!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت17:50توسط mahsa & morvarid‏ | |

                                                             دوس دارم خودم باشم

 

ایــن روزهــا

 

بیشتــر از هـر زمـانـی

 

دوسـت دارم خـــودم باشـم !!

 

دیگــر نـه حـرص بدسـت آوردن را دارم

 

و نـه هــراس از دسـت دادن را ...

 

هـرکـس مـرا میخـواهــد بخـاطــر خــودم بخــواهـــد

 

 

دلــم هــوای خــودم را کــرده اســت ....

+نوشته شده در یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:,ساعت20:28توسط mahsa & morvarid‏ | |

 
یادت باشه وقتی واسهسی همه کس شدی ..

اون کس بعد از تو خیلی بی کسه

یا برای کسی همه کس نشو
 
یا اگه شدی به فکر بی کسی هاش هم باش... 

+نوشته شده در یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:,ساعت20:13توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

خواستم دل بکنم!نمیگویم نشد...اتفاقا شد!!

من کنده شده ام و این روزها بدون دل پرسه میزند تنم!!!

+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت18:50توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

 

گاهی باید فاتحه ی خاطره ای را خواند

 

وگرنه همان خاطره

فاتحه تو را میخواند!!!

+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت18:49توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

 

فقط پلی بودم برای عبورت

 

فکر تخریب من نباش

 

به آخر که رسیدی

دست تکان دهی فرو میریزم

+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت18:49توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

 

دمش گرم...

 

باران را میگویم...

 

به شانه ام زد و گفت:خسته شدی...

امروز را تو استراحت کن من به جایت میبارم...

+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت18:46توسط mahsa & morvarid‏ | |


˙·٠•●♥ ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ♥●•٠·˙

زندگی
کلاهت را به هوا بینداز
که من دیگر
جان بازی کردن ندارم.
 تو بردی

+نوشته شده در جمعه 17 آذر 1391برچسب:,ساعت22:0توسط mahsa & morvarid‏ | |


دلتَنگــ... کـﮧ میشَویـﮯ دیگَـ ـر انتظـ ـار مَعْــ ـنا ندارَد

 

 


یکـ نِگـ ـاه کَمـﮯ نا مهربـ ـان٬

 

 


یکـ واژه یِ کَمـﮯدور از انتظـ ـار

 

 


یکـ لَحظـ ــﮧ فاصـ ـلـﮧ

 


می شِکند بُغضَـ ـتْ را

+نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:,ساعت18:17توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

گفت: دعا کنی، می آید ...

 


گفتم: آنکه با دعا بیاید به نفرینی می رود...

 

 


خواستی بیایی، با دعا نیا....

 


با دل بیا ..............!

+نوشته شده در پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:,ساعت18:6توسط mahsa & morvarid‏ | |

  בُخــتــــران بــے تقصـیـــرَنــב

  ایــــــــن روزهــــــآ

  "آבَمـــــــ" نـمـے بـیـنـَنــב

  تـــــــا بــرایــشـــ "حـــــــوا" شَـونــــב ...

 

+نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,ساعت21:17توسط mahsa & morvarid‏ | |

+نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:,ساعت19:0توسط mahsa & morvarid‏ | |

23.jpg

دیـــروز ، همیـــن حوالـــی

زلـــزله ای آمــد…

حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!!

بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن”

بـه ایـن لـرزیـدنـهـا

سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ…

بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ

و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ…

امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “

+نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:,ساعت18:55توسط mahsa & morvarid‏ | |

دلـــم می لـــرزد هـــر گــاه صــدای جدیـدی سلام می کــند
قــلبم می کـــوبد
نفـــسم تـــنگ می شود
دســـتانم بــه لـــرزه می افــتند
مـــن دیگــر کـــشــش خداحـــافظــی نــدارم

+نوشته شده در شنبه 4 آذر 1391برچسب:,ساعت20:2توسط mahsa & morvarid‏ | |

یه جـآیے باید دسـتـِ آدمـآ رو بکشے

نـِگه شـوטּ دارے ؛

صورتـشوטּ رو میوטּ دستـآتـ مُحـکـم بگیرے

بگے : بـبـیـטּ ...

مـטּ دوستـتـ دآرم ، نــــرو !

+نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت18:3توسط mahsa & morvarid‏ | |

روزے که قلبمو شکستے

اینقد صداش بلند بود که

همه ے  دنیا شنیدטּ

+نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت18:0توسط mahsa & morvarid‏ | |

از وقتے تو را ترک کردم ...

سیگار همدم تنهایے هایم شده

همه میگویند "ترک کטּ "..

ولے نمے دانند که

من یک بار طعم تلخ ترک بهترینم را چشیده ام...

+نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت18:0توسط mahsa & morvarid‏ | |

چند روزه که قلبم بے تابے تو رو مےکنه.

بهش قول دادم که زودے میارمش پیش تو..

حالا موندم چه جور ےبه قولم عمل کنم...

+نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت17:53توسط mahsa & morvarid‏ | |

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی كاری خسته و كسل شده بودند.ناگهان ذكاوت ایستاد و گفت بیایید یك بازی بكنیم مثل قایم باشك.همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی كه کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول كردند او چشم بگذارد.دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع كرد به شمردن .. یك .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان كرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مركز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل كیسه ای كه خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق كه همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان كردن عشق مشكل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج ... نود و شش. هنگامی كه دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یك بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین كسی را كه پیدا كرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت كه به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مركز زمین، یكی یكی همه را پیدا كرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه كرد تو فقط باید عشق را پیدا كنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.

دیوانگی شاخه چنگك مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو كرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست كشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او كور شده بود! دیوانگی گفت من چه كردم؟ من چه كردم؟ چگونه می توانم تو را درمان كنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان كنی اما اگر می خواهی كمكم كنی می توانی راهنمای من شوی.

و اینگونه است كه از آنروز به بعد عشق كور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...
 

+نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,ساعت17:47توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

✗   تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،  ✗


✗  تنها یــــک کلمه است  ✗


✗  "میگذرد"  ✗


✗  ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...  ✗


˙·٠•●♥ليلـــے♥●•٠·˙

✗ ✗ ✗ ✗

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:22توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

✗خستــــــــه ام ... خستـــــــه ... ✗

 

✗نــه اینکـــه کـــــوه کنـــده باشــم نـــه!✗

✗دل کنــده ام دل ...!✗

✗از تمـــام دنیـــــــــــــــا و آدم هـایـــــــــش ...✗


˙·٠•●♥ليلـــے♥●•٠·˙

✗ ✗ ✗ ✗

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:21توسط mahsa & morvarid‏ | |

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:17توسط mahsa & morvarid‏ | |

دلـم گرفته ..!!

 

میدونـــم که میدونـی چـــرا ...


+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:15توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

داغ لاله می چکه از دل اشک

چیه جز خون جگر حاصل اشک

تاقیامت به یاد روز دهم

می شه خاک کربلا محفل اشک

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:8توسط mahsa & morvarid‏ | |

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:1توسط mahsa & morvarid‏ | |


حِیفـــــ !!!!!

 

 

هر بار که میخواهمــــ به سراغتــــ بیایمــــ ....

 

 

         یادمـــ می افتـــد کهــــ :

 

  دِلتنگیــــ بهانهـــــ خوبیـــــ برا تِکرارِ یک اشتباهـــ نیست....

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت19:0توسط mahsa & morvarid‏ | |

 

  باران زد به شیشه  

 

    - باریدن را نشانم دهم -

 

   چه می دانست  

 

     که چشم های من  

       خلاصه ی همه ی ابر هاست !

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت18:58توسط mahsa & morvarid‏ | |

لــــــــحظه های ســــکوتم

پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند

مــــــملو از آنــــــچـــه

مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم

و

نــــــــــــمی گـــــویم....

+نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت18:54توسط mahsa & morvarid‏ | |