این تو نیستی
کی فکرشو می کرد اینجوری تموم شه؟ همه ی آرزو هام اینقد ساده حروم شه؟ کی فکرشو می کرد یکی از ما آخرش تنها بمونه؟ از دست دادیم همدیگه رو دنیا تنهامون گذاشت عشق بین من و تو پایان خوبی نداشت تنها ی تنها شدیم چشمامون بارونیه قلبم اینجا بعد تو ، تو خلوت زندونیه واسه جبران گذشته پلی پشت سرمون نیست میسوزیم و انگار هیشکی نگرون نیست ما به هم قول داده بودیم که تا آخرش کنار هم میمونیم از دست دادیم همدیگه رو دنیا تنهامون گذاشت عشق بین من وتو پایان خوبی نداشت تنهای تنها شدیم چشمامون بارونیه قلبم اینجا بعد تو ، تو خلوت زندونیه
لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم
کاش باران بگیرد …
حکایت من
همیشه از فاصله ها گله میکنیم شاید یادمان رفته که
خـــــــــــاطرات خــــــــــیلی عـــــــــجیبند ...
می آیی ... می روی ... و فقط یک سلام ... و گاهی یک خداحافظی
اگر تو روی نیمکتی شاید آن سوی دنیا
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند .
کنار برکه ی دلم نشستم
دلی که شکستی گچ چاره نکرد گل گرفتم ... سخت است حـــرفت را نفهمند، سخت تر این است که حــــرفت را اشتباهی بفهمند، حــــالا میفهمم، که خـدا چه زجــــــری میکشد وقتی این همه آدم حـــرفش را که نفهمیده اند هــــیچ، اشتباهی هم فهـــمیده اند. كسی چه میداند... حالم را پرسیدند گفتم رو به راهم اما هیچکس نفهمید رو به راهی هستم که تو رفته ای... هیچکس نفهمید خدا نیز "تنهایی"اش را فریاد میزند: "قل هو الله احد" گفته بودی سنگ صبورم میشی تو سنگ شدی اما من هنوز صبورم معنای خوشبختی اینست که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه دوستت دارد...
بعضي وقت ها چيزي مي نويسي فقط براي يک نفر، هرکســـــــــــي ممکن است بخواند جـــــــــــــــــز آن يـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر....
به اندازه تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم اما نقطه .
يك نفر... يك جايي... تموم روياهاش لبخند توست و زماني كه به تو فكر ميكنه احساس ميكنه زندگي واقعا با ارزشه پس هروقت احساس تنهايي كردي اين حقيقت رو به خاطر داشته باش يك نفر... يك جايي... داره به تو فكر ميكنه...
دلم می گیرد از نبودنت و دوباره دلتنگ می شوم از برای تو كجای قافیه ی نگاهم زرد است كه قهر می كنی با شعرهایم كدام وزن عشق من خراب است كه دل می كنی از دست هایم؟ چگونه می روی؟ چگونه می روی و مرا در خلوت ات جا می گذاری هنوز تابستان است تا برگردی!
روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعلههای آتش نگاه میکند. شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید: ”چرا بیکار نشستهای و به کمک ساکنین کلبه نرفتهای!؟” جوان لبخندی زد و گفت: “من اولین خواستگار این زنی هستم که در آتش گیر افتاده است. او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم نپذیرفتند و عشق پاک و صادقم را قبول نکردند. در تمام این سالها آرزو میکردم که کائنات تقاص آتش دلم را از این خانواده و از این زن بگیرد. و اکنون آن زمان فرا رسیده است.” شیوانا پوزخندی زد و گفت: ”عشق تو عشق پاک و صادق نبوده است. عشق پاک همیشه پاک میماند! حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او روا سازد.” عشق واقعی یعنی همین تلاشی که شاگردان مدرسه من برای خاموش کردن آتش منزل یک غریبه به خرج میدهند. آنها ساکنین منزل را نمیشناسند اما با وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگها جلوترند. برخیز و یا به آنها کمک کن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور شو!” اشک بر چشمان جوان سرازیر شد. از جا برخاست. لباس های خود را خیس کرد و شجاعانه خود را به داخل کلبه سوزان انداخت. بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا نیز جرات یافتند و خود را خیس کردند و به داخل آتش پریدند و ساکنین کلبه را نجات دادند. در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید. اما هیچکس از بین نرفت. روز بعد جوان به درب مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست تا او را به شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد. شیوانا نگاهی به دست آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی کرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت: “نام این شاگرد جدید “معنای دوم عشق” است. حرمت او را حفظ کنید که از این به بعد برکت این مدرسه اوست.”
عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا شوخی بود ! حالا …. . . تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است ! من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است ….. این روزها زیادی ساکت شده ام ، نمی دانم چرا حرفهایم، به جای گلو از چشمهایم بیرون………..می آیند…………! دستم نمک نداشت هی میشکستیش اینکه گاهی سیگار می گیرد در دست تا حالا شده عاشق بشی ولی دلت نخواد بدونه؟؟؟؟ تا حالا شده تمام شب گریه کنی بدون اینکه بدونی چرا دلت بخواد تا صبح بیدار بمونی ولی بدونی به جایی نمی رسی تا حالا شده رفتنشو تماشا کنی ولی نخوای بره بعد آروم تو دلت بگی دوست دارم اما نخوای بدونه تا حالا شده…. برو اگه میخوای بری ، نمـــی دانـم چــــرا ؟! صندلی خالی … سیگارهای نیمه … گاهی دوست داشتن تو بی هیچ امیدی !!! …در انتهای جاده می ترسم با من حرف نمی زنی؟باشد …دیگر نمی خواهم ببینمت! دوست داشتنش را بیشتر باور دارم نازنینم! از "تو" بدم می آید! می خواهم گریه کنم! خنده ام می گیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
مـטּ بــَرای تو چَـتــرے بـیـشــ نـَبـودمــ مَـטּ هـَمـ تَمامــ شــُدمــ
مَجْـــنونْ هَمیشه مَــــــــــردْ نیستْ ! گآهی مَجْــنونْ ، دُخــتـَـــــــرَكی تـَـنْهآستْ كه زَمانی لیلی ِ كـَـسی بوده ...!
خـُـــــدآیــــــــــآ ... تو کهـ میبـینـــے مـَـن شآگِــرد خوبــے نیسـتمـــ . تو کهـ میبینـــے مـَـن درسـهآم و خوب پَــس نمیدمــ.. تو کهـ میبینـــے مـَــن دَر تـَمـامــ اِمتـحآنآت تو مــردود مـیـشومــ ... پَــــــس چــِــرآآآآآ !!! پــَس چـِرآ ، پَــروندمــو نـِمیـذآرے زیز بغلمــ و اَز اینجآ بیـرونمــ نمیكنـــے؟!!!
تقصیــــ!ـــــر تــــو نیستــــــــــ دلــــیــــ داری به وسعتــــ دریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا حـــــق داری اگر... دلتــــــــــ برایــــــــمـ تنگ نشـــــــــــود!!!
بــــــاران ☂ باشد
همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!...
گفتم:می دونم! گفتن:این یعنی دوستت ندارهااااا!... گفتم: می دونم! گفتن:خره یه روز میذاره میرها تنها میشی !.. . گفتم:می دونم! گفتند:پس چرا ولش نمی کنی؟... گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم...
نـه ســر دارنــد و نــه ، تــه ...! لـَعــنَــتـ ـبِـهـ خــاطـِـراتــ
برای همه وقت هایی که مرا به"خنده" واداشتی.. برای همه وقت هایی که به "حرف هایم" گوش دادی.. برای همه وقت هایی که به من "جرات و شهامت" دادی.. برای همه وقت هایی که مرا در "آغوش" گرفتی.. برای همه وقت هایی که با من "شریک" شدی.. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.. برای همه وقت هایی که به من "اعتماد" کردی.. برای همه وقت هایی که مرا "تحسین" کردی.. برای همه وقت هایی که باعث "راحتی و آسایش" من بودی.. برای همه وقت هایی که در "فکر" من بودی.. برای همه وقت هایی که برایم "شادی" آوردی.. برای همه وقت هایی که به و "احتیاج" داشتم و تو با من بودی.. برای همه وقت هایی که "دلتنگم" بودی.. برای همه وقت هایی که به من "دلداری" دادی.. برای همه وقت هایی که در چشمانم.. "نگریستی" و صدای قلبم را شنیدی.. برای همه وقتایی که "ناراحتت کردم" و تو دم نزدی.. " ازت مـــمـــنــــونــــم" ..
به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام...
منتـــظر هیــــچَ בستــےבر هیــــچَ جـآے ایــטּבنیــــآ نبـــاشَ ! دلتَنگــ... کـﮧ میشَویـﮯ دیگَـ ـر انتظـ ـار مَعْــ ـنا ندارَد چـهــــ مــے دانــےاز دل ِتنگیهایم
خداوند با دستان تو دست انسان گرفتاری را گرفته است ، وقتی دست افتاده ای را میگیری و لبخند را مهمان قلبش می کنی ؛ و این چه زیباست. نازنین ، دستانت نورانی و بوسیدنی شده اند ...
بیچاره چوب کبریت کوچک ... آتش از سرش شروع شد ولی بر جانش افتاد .... فکرت را مراقب باش ...
وقتی چترت خداست بگذارباران سرنوشت هرقدرمیخواهد ببارد
خدايامن دركلبه ي فقيرانه خودچيزي دارم كه تودرعرش كبريايي خودنداري من چون تويي دارم وتوچون خودنداري ....
دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم
برو! اما دورتر از یک نفس نرو.
نگران نباش، " حـال من خوب اســت " بــزرگ شده ام...
دلم کمی خدا می خواهد ... |
About![]()
صداي چك چك اشكهايت را ازپشت ديوارزمان ميشنوم كه چه معصومانه دركنج سكوت شب براي ستاره ها سازدلتنگي ميزنى، اي شكوه بي پايان، اي طنين دل انگيز، من ميشنوم، به آسمان بگوكه من ميشكنم هرآنچه كه توراشكسته وميشنوم هرآنچه درسكوت تونهفته! ××××××××××××××××××× سلام به وبلاگ ما خوش اومدید اين وبلاگ مادوتا با همكارى همديگه براى شما درست كرديم اميدواريم از مطالبى كه درش نوشته ميشه رضايت داشته باشيد نویسندگان:مهسا و مروارید
Home
|