سیاهی شب را دوست دارم چون همرنگ روزگار من است در آسمان خیالم در جستجوی تو بودم در میان ستاره ها تنها یک ستاره بود و درخشش آن چشم مرا خیره کرده بود. آن ستاره شبها خواب را از چشمانم ربوده بود روزها را به امید شب لحظه شماری می کردم. از روز بیزار بودم و شب را برای آن تک ستاره می ستودم.... تنهایی قلبم در آسمان خیالم آن تک ستاره تو بودی آری هرگاه با تو سخن گفتم نتوانستم این حقیقت پنهان را آشکارکنم. ولی این را می دانستی هنگامی که آن چشمان را می نگریستم به من آرامش می داد و صدایت برایم بهترینم بود آری می دانستی که هرگاه نگاه در دیده ات می دوختم سرگردان و هرگاه می خواستم لب به صحبت باز کنم همه حروف در مقابلم به رقص در می آمدند وتمامی کلمات از افکارم چون کبوتری پرواز هرگاه می خواستم جمله ای بسازم و بگویم کلمات مفهوم خود را از دست می دادند پس به ناچار سکوت اختیار کردم.... زیرآسمون این شهر از پس خشکِ جای ابر بارون نفرت می باره زیر آسمون این شهر آدماش به جای تخم گل محبت توی باغچه دلامون تخم کینه می کارن. زیر آسون این شهر گلهای پاک مریم را لگد کوب میکنند و به جای محبت حیله می چینند توی این شهر توی محلمون توی کوچمون توی خونمون توی دلامون توی حرفامون توی نگاهمون توی خواسته هامون حرف خشم و نامردی و جدایی بی محبتی است.
نظرات شما عزیزان:
|
About
صداي چك چك اشكهايت را ازپشت ديوارزمان ميشنوم كه چه معصومانه دركنج سكوت شب براي ستاره ها سازدلتنگي ميزنى، اي شكوه بي پايان، اي طنين دل انگيز، من ميشنوم، به آسمان بگوكه من ميشكنم هرآنچه كه توراشكسته وميشنوم هرآنچه درسكوت تونهفته! ××××××××××××××××××× سلام به وبلاگ ما خوش اومدید اين وبلاگ مادوتا با همكارى همديگه براى شما درست كرديم اميدواريم از مطالبى كه درش نوشته ميشه رضايت داشته باشيد نویسندگان:مهسا و مروارید
Home
|