من خدايي دارم، نه در آن بالاها مهـربان، خـوب، قشنگ چهره اش نورانيست گاهگاهي سخني مي گويد، ساده تر از سخن ساده من او مرا مي فهمد او مرا مي خواند، چون به غم مي نگرم، كه خدا يار من است، او خدايست كه همواره مرا مي خواهد آن كساني كه به ظاهر بنده خوب خدايند به من مي گويند : مرد، كافر شده اي!!! و چه هشدار كه از آتش دوزخ دادند باز هم مي گويند : و خداي آنها، غير آنست كه من مي بينم، يك خدايي بي رحم عاشق ظلم و ريا و همه در خشم و عذاب اين خدايست كه آنها گويند،بنده او باشيم در دلم مي خندم پس خدا اينجا نيست ؟! اما من ميدانم
آرزو هات رو يه جا يادداشت كن و يكي يكي از خدا بخواه ، خدا يادش نميره ولي تو يادت ميره ، چيزي كه امروز داري آرزوي ديروزت بوده ...
نظرات شما عزیزان:
|
About
صداي چك چك اشكهايت را ازپشت ديوارزمان ميشنوم كه چه معصومانه دركنج سكوت شب براي ستاره ها سازدلتنگي ميزنى، اي شكوه بي پايان، اي طنين دل انگيز، من ميشنوم، به آسمان بگوكه من ميشكنم هرآنچه كه توراشكسته وميشنوم هرآنچه درسكوت تونهفته! ××××××××××××××××××× سلام به وبلاگ ما خوش اومدید اين وبلاگ مادوتا با همكارى همديگه براى شما درست كرديم اميدواريم از مطالبى كه درش نوشته ميشه رضايت داشته باشيد نویسندگان:مهسا و مروارید
Home
|